چقد دنیای من بی تو غریبه چقد از رفتنت خون گریه کردم توو اشکای خودم با تو می خندم ولی توو خاطره با غصه همدردم پاییز هم رسید ، بی تو . بی دستانِ گرمت ، بی نگاه های سوزانت ! شاید برای من غروبِ پاییز ، غم انگیز باشد ولی برای […]
دارم به حرفهایت گوش می هم . دارم وقفِ دلدادگی ات می شوم . خوب شستشو دادم ذهنم را و تو خوب فراموشم کردی . می خوام از قاعده ی آداب دور شوم . دور می شوم از احساساتم ، خسته می شوم از دو رنگی های زمانه . تحملم را تمام کردی . تو […]
دانسته هایم را به فراموشی می سپارم . می نشینم برای دلم ، کلاسِ همدردی می گذارم . به خداوندی که می ستاییم ، دیگر افسارِ دلم را روی هر درختی نمی بندم . شاید از حوالیِ همان درخت ، عبور کنی و مرا دوباره به ستوه آوری ! شایعه ی دوست داشتنت را همه […]
بازم تنهایِ این شهرم بازم داغِ تنم ، از تب شلوغم ، هرج و مرجم از همه فکرات توو این شب داستانمان را ورق زدی ، تنهایی از دلم گذشتی . خدا لعنتت کند که از خاطره هایمان عبور کردی و مرا به مردابِ اشک سپردی . به خدا می […]
عزیزم : حالِ قلمم هنوز خوب است و جوهره اش هنوز نویساست برایت ! حالِ مرا نپرس ! فقط دستهایم کمی خواب رفته از کرختیِ این روزگار . دوستت دارم واژه ای نبود که برای هر کسی بر زبانم جاری شود ، تو که خوب می دانی . برای ابراز علاقه در زندگی ام ، […]