مرد من رفت و برام عشقِ منُ بهونه کرد گریه هامُ دیدُ منُ حتا یه بار صدا نکرد این دفه چترشُ بست تا بدونم تنها شدم با مرورِ عشقِ پاکم همدمِ رویا شدم حالا خیسم از گلایه از نمِ بارونُ اشک گریهُ بغضایِ سردُ رفتنِ بدونِ ، شک […]
چه احساسِ بدی دارم یه ترس ، که بیشتر از پیشه امید دیدنت هر روز داره کمرنگ ترم میشه یه برقی توو نگاهت هس که قلبم رو می لرزونه ولی حرفات که بدجوری داره من رو می ترسونه نمیشه با همه بد شی ؟ نمیشه مالِ من باشی ؟ نگو میری از این خونه نگو […]
وقتی لب ، روی لبای من گذاشت تن به وابستگیه ، دلم نداد شهرِ وحشیه ، چشامُ رام کرد مگه میشه ، حالا اون من و نخواد سرمُ رو شونه هاش تکیه دادم شد پناهِ ، بی کسی یای دلم من دخیلِ عشقمُ ، توی نگاش گره کردم ، بدونه منتظرم زنجیرِ علاقمُ ، یه […]
بعضی از دردای دنیا اصلا درمونی ندارن همه ی دنیا هم انگار رو دلت غصّه میزارن تو با یه دلِ شکسته تک و تنها و غریبی منم عاشقِ دیوونت ولی تو میگی فریبی یه امیدِ نیمه جونه چون تویی تنها بهونش دوس داره زیرُ رو باشه اخلاقای بچه گونش عاشقی واسش غریبه تو ، توی […]
می خوای چشماتُ رو چشمام ببندی نمی گی ، خوب منم چشم انتظارم می خوای ، ساحل همش طوفانی باشه ندیدی گریمُ ، واسِ یه بارم ؟ چقد دلسردی از این عشقِ مبهم چقد از من بدت میاد ، عزیزم تو اینقدر ساده دل کندی که بازم تا عمر دارم برا تو اشک می ریزم […]
چقد حسّم غریبه بی تو ، امشب چقد سر درگمم با نازِ چشمات همش از لحظه های با تو بودن یادم می افته اون حرفایِ زیبات همش از غم فراری میشم ، امشب که با عشقِ تو من ، تنها نمونم می دونم تویِ چارچوبِ زمونه کجایِ زندگیم از تو نخونم بازم سردرگمم با یادت […]
دیگه جونِ هیچکسُ قسم نخور دیگه از لحظه هامون حرفی نزن داری می ری پشتِ اینهمه سکوت امروز و توو تقویمت یه خط بزن خط بزن ، یادت نره خیانتت پایِ احساسِ منُ چه جوری بست یا که باز این اعتمادِ لعنتی چه جوری قفلِ دلِ منُ شکست خط زدم توو دفترام اسمِ تو رو […]
من یه عمرِ آزگاره ، از خدا هیچی نخواستم پس چرا تو خوب نمیشی ، منکه چیزی کم نذاشتم دلِ آدم میگیرد از اینهمه درد که تو داری . سوخته ام ، راست می گفتند نسل سوخته . تو درد میکشی و این روزها من کاره ای نیستم جز تماشاگر ِ این واقعیتِ دردناک . […]
هرگز دردم را ، نخواهد فهمید . هرگز سکوتم را ، معنا نمی کند . دیگر انگشتانش روحِ اشکهایم را ، لمس نمی کند . روی تابلوی عشقمان را حریر سپید انداخته بودم خاک ، رویش ننشیند . به جانِ شب پره های سوخته بال ، به جان پرستوهای مهاجر ! هنوز جاده ، هم […]
دلتنگی هایم اندازه ی بغضِ آسمان ، سنگین شده . کسی از رویاهایم چیزی نمی دانست که اینگونه باید از دنیایت رَخت ببندم . دل به دریا می زنم ، روزی با کوله باری از نفرتت می روم . راست می گفت سهراب : ” دور خواهم شد از این خاک غریب “ دلم تنگ […]