ترانه ی رفت
وقتی لب ، روی لبای من گذاشت
تن به وابستگیه ، دلم نداد
شهرِ وحشیه ، چشامُ رام کرد
مگه میشه ، حالا اون من و نخواد
سرمُ رو شونه هاش تکیه دادم
شد پناهِ ، بی کسی یای دلم
من دخیلِ عشقمُ ، توی نگاش
گره کردم ، بدونه منتظرم
زنجیرِ علاقمُ ، یه جور شکست
نتونم با هیچ کسی ، آشنا بشم
خنده ی توی نگاش نمیزاره
برمُ از عشقِ اون دس بکشم
زیرِ برقِ اون چشای نافذش
لا به لای نفسایی که کمه
چن تا دوس دارمِ نیمه کاره و
یه سکوت ، که ابتدای یه غمه
وقتی لب روی لبای من گذاشت
نمی دونست که دلم پُر از غمه
اومد و دس روی دردایی گذاشت
که بفهمم عشق اون ، چه مبهمه
رفت و آسمون ، بازم دلش گرفت
بغضِ دنیا ، ترکید روی سرم
بارون این روزا ، اسیدِ حسرته
رفت بدونِ اون چقد ، دربه درم
پاسخی بگذارید